“گلوبالیزاسیون” و طبقه کارگر

“گلوبالیزاسیون” و طبقه کارگر


قسمت سوم

جنبش جنبش ها

جنبش “ضد گلوبالیزاسیون” را جنبش جنبش ها ( (movement of movements) مینامند. این اصطلاح در مورد بسیاری از جنبش ها در مراحل اولیه رشد آنها صدق میکند اما گوناگونی ای که در نیروهای اجتماعی شرکت کننده در این جنبش وجود دارد شاید بارز تر و برجسته تر از هر جنبش دیگری باشد. طیف های اجتماعی ای که خودرا با این جنبش تداعی میکنند و به اشکال مختلف از آن حمایت میکنند بسیار گسترده است. کارگران بخشی از نیروی این جنبش را تشکیل میدهند. کارگران در کشورهای پیشرفته صنعتی مستقیم تر از هر بخش دیگر جامعه دارند از سیاستهای “گلوبالیزاسیون” و حرکت جهانی سرمایه زیان می بینند: بیکارسازیهای گسترده در بسیاری از کشورها که ده ها میلیون کارگر را در بر میگیرد عمدتا ناشی از سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و جابجایی سرمایه هاست. هم اکنون در خود اروپای واحد قریب ٢۵ میلیون نفر بیکارند. این درحالیست که ساعت کار کارگران بین ۴٠ تا ۶٠ ساعت در هفته است. اما رشد بیکاری یک جنبه از نتیجه گلوبالیزاسیون است. زدن از تامینات اجتماعی نظیر بیمه بیکاری و بازنشستگی و کمکهای اجتماعی و کلا فقیر تر شدن سیستم تامینات اجتماعی در کنار زیر فشار قرار گرفتن حقوق صنفی٬ زندگی کارگران را با مشکلات بیشتری مواجه میسازد. دهقانانی که در اثر سیاستهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی٬ شاهد نابودی زندگی خود هستند بخش دیگری از این جنبش را تشکیل میدهند. معلمان٬ دانشجویان٬ کارمندان٬ با مواجهه با بی تامینی و گسترش فقر و بیکاری و بعلاوه نا امن تر شدن فضای سیاسی جامعه٬ به این جنبش پناه میبرند. حتی دولتها از این جنبش برای پیشبرد رقابتهای خویش استفاده میکنند. کم نیستند نمایندگان پارلمانها که با اسم و رسم و به عنوان سخنران در تجمعات ضد سازمان تجارت جهانی و امثال اینها شرکت میجویند تا در زیر لوای “آنتی گلوبالیزاسیون” از مصالح بخشهایی از سرمایه داران دفاع کنند. اما علاوه بر اینها جریانات و نیروهای ملی گرا٬ مذهبی٬ لیبرال و غیره نیز که با “گلوبالیزاسیون” فرهنگ و سنتهای ملی و مذهب و ارزشهای ملی را به خطر افتاده می بینند خودرا به عنوان نیروهای ضد “گلوبالیزاسیون” تعریف میکنند و در اعتراضات علیه روند جهانی شدن به اشکال و درجات مختلف شرکت میجویند.

گسترده ترین تظاهراتهای تاریخ که شاید با تظاهراتهای ضد جنگ ویتنام در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد قابل مقایسه باشد در اینجا صورت میگیرد. سخن از نیرویی صدها هزار نفری و یا حتی چند میلیونی است که با هر تجمع سران کشورهای صنعتی به حرکت در می آید.

اعتراض این جنبش اساسا و عمدتا رو به دولتها و مراکز قدرت است. جنتبش ضد گلوبالیزاسیون خودرا اساسا ضد قدرت و ضد سیاست تعریف میکند. سیاست و برنامه ای سیاسی برای تغییر چهره جهان در پیش رو ندارد. قدرتی را نمیخواهد ایجاد کند. حتی سیاست و قدرتی را نمیخواهد تغییر دهد. یک جنبش سلبی و اعتراضی به مفهوم دقیق کلمه است. اعتراض به گرسنگی٬ اعتراض به فقر٬ اعتراض به بسته شدن کارخانه ها٬ اعتراض به نابودی فرهنگ ملی٬ اعتراض به تل انبار شدن قروض کشورهای فقیر٬ اعتراض به گسترش سلاح اتمی٬ اعتراض به فعال مایشائی کورپوراسیونهای فراملیتی و بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی٬ اعتراض به انهدام محیط زیست٬ اینها مهترین جنبه های این حرکت را تشکیل میدهد. از دولتها خواسته میشود که قروض کشورهای “جهان سوم” بخشوده شود. از دولتها خواسته میشود سوبسید تولیدات کشاورزی و تولیدات صنعتی داخلی را حذف کنند. از دولتها خواسته میشود که با گسترش ایدز مقابله کنند. از دولتها خواسته میشود دست از گسترش سلاحهای اتمی بردارند. از دولتها و مجتمع های بزرگ صنعتی خواسته میشود به فقرا کمک برسانند. دولتها باید به ایجاد یک سازمان ملل دموکراتیک تر و شورای امنیتی که انتخابی باشد و حق وتو نداشته باشد کمک کنند. در میان جریانات درگیر با نامهایی نظیر Attac ٬ Oxfam٬ PGA (people’s global action)٬ “دوستان زمین”٬ جریانات مختلف آنارشیست٬ “سازمان فقیران” و جریاناتی نظیر اینها برمیخوریم که آشکارا خودرا غیر سیاسی و ضد قدرت تعریف میکنند. جریانات مختلف آنارشیست گرچه از نظر تعداد برجستگی ندارند اما به دلیل میتلیتانسی ویژه خود٬ به عنوان نماینده این جنبش شناخته میشوند. اینها حتی نظیر رگه های شناخت شده آنارشیستی که بر اساس نظرات نظریه پردازانی چون باکونین و کروپاتکین و غیره فعالیت میکردند قوام یافته و خط دار نیستند. عمدتا روشهای اعتراض و ضدیتشان با سازمان و دولت و قدرت است که آنها را در صف آنارشیستها قرار میدهد.

از نظر دست اندرکاران این جنبش این اعتراضات اساسا متوجه “امپریالیسم” آمریکا و شرکای اروپایی آنست. جنبش ضد گلوبالیزاسیون خودرا یک جنبش ضد امپریالیستی و ضد “نئولیبرالیسم” تعریف میکند.

کارگران و مقابله با سیاست جهانی سرمایه

با همین نگاه گذرا به جنبش ضد گلوبالیزاسیون میتوان دریافت که این جنبش با ضعفها و ابهامات کنونی ظرف مناسبی برای مقابله کارگران با تعرضات گسترده و همه جانبه سرمایه جهانی به حقوق کارگری و زندگی آنها نیست. این جنبشی بسیار گسترده است. اما گستردگی آن به دلیل ابهام بزرگی است که بر پیشانی آن نقش بسته است. وقتی که تمام مساله سیاست و قانون است و باید با سیاستها و قوانین و دولتها مقابله کرد٬ احتراز از تن زدن به سیاست٬ مهلک و کشنده است. در نظامی که آینده و سرنوشت بشریت در دست چند صد سرمایه دار مولتی میلیاردر قرار دارد٬ نمیتوان با جنبشی که نمیخواهد دست به نظام و قدرت و سیاست ببرد وارد کارزاری جدی شد. همچنین بدون برنامه و سیاست روشن و رادیکال نمیتوان هیچ کارزار جدی ای را به پیش برد. ضدیت با “امپریالیسم آمریکا” بدون مقابله با کل سرمایه و بدون دفاع شفاف و روشن از زندگی و حقوق انسانی و آزادیهای فردی نیز به تجربه ثابت شده است که نتیجه ای جز در غلتیدن به ارتجاع ببار نمی آورد. “حزب سوسیالیست کارگران” انگلیسSWP و هم فکران و شرکایش در کشورهای مختلف نمونه زنده چنین در غلتیدنی به دامن ارتجاع هستند که حتی از خمینی و طرفداران بن لادن و ملاعمر و جریانات مرتجع اسلامی به بهانه مقابله با “امپریالیسم” دفاع کرده اند. مقابله با گلوبالیزاسیون با ناروشنی و بی برنامگی میدان را برای چنین جریانات و همچنین گرایشات مختلف ناسیونالیستی و مذهبی و ارتجاعی که میخواهند چرخ تاریخ را به عقب برگردانند٬ میخواهند مرزها و فرهنگ و سنت و چارچوبهای اقتصاد ملی خویش را حفاظت کنند و “خواب روزهای خوش گذشته” خویش را می بینند٬ باز کرده است.

اتحادیه های کارگری و سازمانهای صنفی مختلف کارگری نیز بیش از هر چیز از همین مشکل رنج میبرند. رسما. جنبش اتحادیه ای در سالهای اخیر دست به تلاشهایی برای ایجاد اتحادیه ای جهانی زده است. در نتیجه این تلاشها در سال گذشته یک چتر اتحادیه ای بنام اتحادیه های جهانی ” ”GLOBAL UNIONS ایجاد شد که دهها کنفدراسیون اتحادیه ای در سطح جهان را در بر میگیرد. “گلوبال یونیونز” از جمله شامل “کنفدراسیون اتحادیه های آزاد کارگری” است که ١۴٠ میلیون عضو دارد. به علاوه میتوان از این کنفدراسیون های اتحادیه که عضو “گلوبال یونیونز” هستند نام برد: “کنفدراسیون جهانی کارگران ساختمانی و چوب”٬ “فدراسیون بین المللی کارگران شیمیایی٬ انرژی و معدن”٬ “فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران”٬ “فدراسیون بین المللی کارگران فلز”٬ “فدراسیون بین المللی کارگران پارچه و بافندگی و چرم”٬ “فدراسیون کارگران حمل و نقل”٬ “اتحادیه بین المللی غذا٬ کشاورزی٬ هتل٬ رستوران٬ آشپزی و تنباکو و سازمان کارگران متحد”٬ “اتحادیه بین المللی خدمات عمومی”٬ و شماری دیگر از اتحادیه ها و انجمن های کارگری.

با وجود شمار زیاد اتحادیه های تشکیل دهنده این چتر اتحادیه ای و گستردگی مناطق کشوری محل فعالیت آنها٬ این سازمان چندان شناخته شده نیست و تاکنون حرکتی قابل توجه برای دفاع از کارگران در مقابل تعرض جهانی سرمایه و سیاستهای “نئولیبرالیستی” نکرده است. میتوان جوان بودن این تشکل را به عنوان دلیلی برای این ناتوانی و بی تاثیری ذکر کرد٬ اما مشکل اساسی تر و جدی تر در واقع همانست که کل جنبش ضد گلوبالیزاسیون از آن رنج میبرد. اتحادیه ها رسما خودرا “صنفی” و غیر سیاسی تعریف میکنند. این همیشه جزئی از تعریف آنها بوده است. حتی آنجا که میخواهند بر سرنوشت کارگران در کشورهای دیگر تاثیر بگذارند٬ تغییراتی در قوانین را از دولتها میخواهند.

طبقه کارگر با این ابزارها و با این محدودیتها بهیچوجه نمیتواند به جنگ هیولایی جهانی برود که دارد زندگی کارگران و کل بشریت را در چنگالهای خویش مچاله میکند. این جنبش و این تشکل ها ابزار کار آمدی برای دفاع از حقوق و زندگی کارگران نیستند. پاسخ را در جای دیگری باید جستجو کرد.

باید پرچم انترناسیونالیسم کارگری را برافراشت

پاسخ طبقه کارگر در دوره جهانی شدن سرمایه نمیتواند مخالفت با جهانی شدن باشد. نمیتواند به اعتراض در محدوده کشوری محدود بماند. اکنون بیش از هرزمان سرنوشت بخشهای مختلف طبقه کارگر در گوشه و کنار جهان به هم گره خورده است. بی حقوقی و محرومیت کارگران در بنگلادش و کره و چین و هنگ کنگ و تایوان٬ مستقیما به محروم شدن کارگران از حقوق خویش در اروپا و آمریکا می انجامد. وجود خیل کارگران ارزان در کشورهای موسوم به “جهان سوم” که ناچارند تن به هر شرایط کاری بدهند٬ به بدتر شدن هرروزه شرایط کار در کشورهای صنعتی می انجامد. عکس این روند نیز صادق است. هرگونه بهبودی در شرایط کار و زندگی کارگران و مردم کشورهای “جهان سوم” بر قدرت کارگران در کشورهای پیشرفته صنعتی می افزاید. سرنوشت بخشهای مختلف طبقه کارگر به نحو مستقیمی به هم گره خورده است. کارگران باید از حقوق طبقاتی خویش در ابعاد جهانی دفاع کنند. کارگران نمیتوانند نسبت به سرنوشت هم طبقه ایهای خود در دیگر کشورها بی اعتبا باشند. اعتراض به فرار سرمایه ها٬ اعتراض به بسته شدن کارخانه ها در این گوشه و انتقال به گوشه ای دیگر٬ پوچ و بی معناست. اعتراض به بسته شدن واحد های غیر سود آور اعتراضی عقب مانده و بی تاثیر است. اتحادیه ها در سالهای اخیر در قراردادهایشان با کارفرمایان امتیازات متعددی مثل انعطاف پذیری کار و بازگشت به ساعات طولانی تر کار و فریز شدن دستمزدها را به کارفرمایان داده اند تا آنها را به عدم انتقال کارخانه ها راضی کنند. این همان روند قهقرایی است که دارد گلوی کارگران را در کشورهای صنعتی میفشارد. دستاوردهای تاریخی کارگران که در جدالهایی طولانی و سخت بدست آمده٬ بسادگی دارد باز پس گرفته میشود. افزایش دستمزد به تناسب تورم و ٣۵ ساعت کار در هفته در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی و فرانسه جزو اولین قربانیان این روند است. این روندی است که در عین حال در برابر تلاش کارگران کشورهای “در حال توسعه” برای بهبود زندگی و شرایط کار خویش مانع ایجاد میکند. این روند را باید متوقف کرد.

رشد و حرکت جهانی سرمایه به همراه تمام عوارض منفی خود٬ دستاوردهای عظیم و زیرورو کننده ای به نفع بشریت و طبقه کارگر ایجاد کرده است که راه را برای جهشی عظیم به پیش و فراتر رفتن از “گلوبالیزاسیون” سرمایه دارانه و “نئولیبرالیستی” نشان میدهد. در هیچ عصری مثل امروز مرزها و محدوده های ملی مانعی بر سر راه تکامل و پیشرفت بشریت نبوده است. زیانهای ناسیونالیسم و ملیت و موانع جدی ای که بر سر راه پیشرفت اقتصادی و فکری و فرهنگی بشری ایجاد میکند٬ امروز نیاز چندانی به اثبات ندارد. هیچ نیاز انسانی ای بر وجود محدوده های ملی دلالت نمیکند. زندگی انسانی امروز بدون عبور هرروزه از مرزها دیگر غیر ممکن شده است. تکنیکهای ارتباطی مثل اینترنت و تلفن و ماهواره و امثال اینها بخشی از این عبور را امکان پذیر کرده است. اقتصاد ملی و فرهنگ ملی و سنتهای ملی دیگر مثل بیماری است که با سرم زور نظامی و کنترل پلیسی و کمک گرفتن از پمپاژ مصنوعی “عرق ملی” سرپا مانده است.

در هیچ زمانی مثل امروز سرنوشت انسانها به هم مربوط و وابسته نبوده است. هیچ بخشی از مردم نمیتوانند بدون ارتباطی فعال و منظم با سایر بخشهای مردم جهان به حیات معمول خویش ادامه دهند.

در هیچ زمانی مثل امروز ثروت در یکسو و فقر در سوی دیگر انباشت نشده است. همانگونه که قبلا اشاره شد در حالیکه بنا به آمار سازمان ملل با چیزی حدود ۴ درصد ثروت دویست و چند مولتی سرمایه دار میتوان تمام نیازهای همه مردم جهان را تامین کرد٬ تاریخ بشری در هیچ زمانی مرگ از گرسنگی و محرومیت را در ابعادی اینچنین تکان دهنده شاهد نبوده است. تا آنجا که به کارگران مربوط میشود بالارفتن قدرت تولید کارگران با محرومیت و فقر جانگیر آنها پابپای هم پیش رفته است. بخش زیادی از قربانیان فقر را کارگران تشکیل میدهند. قدرت تولید کارگران چند صد در صد در ده پانزده سال اخیر افزایش یافته اما ساعت کار آنها نیز اگر چه نه بطور رسمی اما عملا افزایش یافته است. فدرت خرید کارگران کاهش یافته است. میتوان در تمام زمینه ها همین روندهای معکوس و متناقض را نشان داد.

آن چه باید پذیرفت اینست که حرکت سرمایه را نمیتوان به عقب بازگرداند. وهر تلاشی در این زمینه ارتجاعی و محکوم به شکست است. سرمایه داران را نمیتوان با کنسرتهای خیریه ضد فقر به سر عقل آورد. موعظه های لیبرالی و جنبشهای خیرخواهانه بهیچ وجه فجایع ناشی از حرکت سرمایه را کاهش نمیدهد. آنچه دارد روی میدهد ناشی از نفس وجود سرمایه است نه بیرحمی و قساوت سرمایه داران منفرد. این روند تا زمانی که این نظام پا برجاست با سرعتی فزاینده ادامه خواهد یافت و هرروز ابعاد فاجعه آمیزتری به خود خواهد گرفت.

طبقه کارگر باید پا را از گلوبالیزاسیون سرمایه دارانه فراتر بگذارد و جهانی شدن را آنگونه که باید باشد٬ آنگونه که میتواند باشد و نیاز آن بطور عینی و ملموس تمام جامعه بشری را فرا گرفته است به عمل در آورد. طبقه کارگر برای دفاع از زندگی خویش راهی ندارد جز آنکه پرچم جهانی بدون مرزهای ملی٬ بدون مرزهای طبقاتی٬ و بدون فقر و محرومیت و بی حقوقی را برافرازد. پرچم سوسیالیسم و انترناسیونالیسم ! این نیاز فوری بشریت قرن بیست و یکم برای خلاصی از فجایع فزاینده است.

در پرتو چنین جنبش و حرکتی است که اقدامات فوری موثری را میتوان در دستور مبارزه تمام کارگران جهان گذاشت: میتوان اقداماتی نظیر کاهش اساسی و چند صد در صدی ساعت کار٬ افزایش چندین برابر دستمزدها٬ تامینات اجتماعی مناسب برای همه مردم در گوشه و کنار جهان و بهبود اساسی شرایط کار کارگران در همه کشورها را در دستور گذاشت و جنبش جهانی کارگری را با ابزارهای سیاسی رادیکال علیه دولتها و صاحبان سرمایه به جریان انداخت. با چنین جهت گیری ای است که میتوان به تفرقه ای که اکنون در صفوف کارگران کشورهای مختلف وجود دارد و سرمایه داران دارند از آن علیه کارگران استفاده میکنند پایان داد. بجای رقابت بخشهای مختلف کارگران٬ نیروی تمام کارگران را برای بهبود زندگی و شرایط کار کارگران در این یا آن گوشه جهان بسیج کرد٬ اتحاد جهانی کارگران امروز امری مهم و حیاتی و کلیدی است. کارگران در کشورهای صنعتی بدون حمایت فعال از مبارزات کارگران در کشورهای ” در حال توسعه” نمیتوانند زندگی و شرایط کار خودرا بهبود بخشند. حتی نمیتوانند سطح زندگی کنونی خودرا حفظ کنند. و کارگران در کشورهای “درحال توسعه” نیز برای بیرون کشیدن خود از شرایط کار ارزان و برده وار و بی حقوقی سیاسی٬ به دستاوردها و پیشرویهای کارگران در کشورهای پیشرفته صنعتی نیاز دارند و باید از مبارزات آنها فعالانه حمایت کنند. نیاز در هم تنیدگی این مبارزات اکنون بیش از هر زمان حیاتی و عملی است.

با چنین پرچمی میتوان جنبش کنونی “گلوبالیزاسیون” را نیز از بن بست و ناتوانی و در غلتیدن به دامن جریانات ناسیونالیستی و مذهبی و ارتجاعی نجات داد.

جهان به تغییری بنیادی و به مارکس نیازی فوری و حیاتی دارد. جهان به انترناسیونالیسم کارگری٬ به “جهانی سازی” مبتنی بر نیازهای انسانی نیازی فوری دارد. طبقه کارگر به جایی رسیده است که برای نجات نه فقط آینده خویش بلکه برای همین امروز خویش و کل بشریت باید پرچم انترناسیونالیسم و کمونیسم کارگری را با قاطعیت بلند کند. زمانی کمونیسم و سوسیالیسم خیالپردازی خوانده میشد. اما امروز بسادگی میتوان نشان داد که تصور ادامه حیات چنین نظام پر از تناقضی نه فقط خیالپردازی که از عقل سلیم بدور است. طبقه کارگر و بشریت ناچار است و قادر است جهانی دیگر را بسازد که در آن انسان در کنار دریایی از امکانات و ثروتهایی که خود آفریده محروم و بی اختیار و در بند نیست. پایان