رضا پهلوی و آرزوهای دست نیافتنی

رضا پهلوی و آرزوهای دست نیافتنی

رضا پهلوی معمولا وقتی حرف میزند مثل هنرپیشه ای میماند که دارد نقش بازی میکند. اما یک هنرپیشه بد. همه چیزش نمایشی و ساختگی بنظر میرسد. او مشکلات و معضلات خودش را دارد. و باید او را فهمید. انتظارات زیادی از او وجود دارد. سلیقه ها و انتظارات متفاوت و متنوع اطرافیانش را باید پاسخ بدهد. بیچاره هم باید افتخار کند که پسر شاه سابق است و هم وانمود کند که طرفدار سلطنت نیست. هم ولیعهد سابق باشد و امید به شاه شدن داشته باشد و هم از زیر بار دیکتاتوری پدرش شانه خالی کند. هم خود را حقوق بشری و دموکراسی طلب باب طبع غرب معرفی کند و هم مدافع “تمامیت ارضی” و ملت و مشت آهنین. به همین دلیل او نقش یک الاکلنگ را در جبهه راست سلطنت طلب بازی میکند و هرروز به سویی میچرخد و خود را در وضعیت نزار و مضحکی قرار میدهد. وقتی میخواهد دموکرات بشود میگوید “من تابع اراده ملتم، هرچه مردم بگویند همان را انجام میدهم”. هیچگاه در پاسخ به این سوال که بالاخره خودت مدافع چه نظامی هستی سرراست نمیگوید من آرزو دارم مثل پدرم شاه بشوم. وقتی مورد سوال قرار میگیرد که آیا از اعدامهای دوره پدرش دفاع میکند مستقیما نمیگوید آری. بلکه با گفتن اینکه “چاره ای نبود اما زیاده رویهایی هم شد اما الان اوضاع بدتر است” سعی میکند خودرا خلاص کند.
همین چرخشها باعث شده است که حتی سلطنت طلبان و هم مسلکانش هم بعضا او را به باد انتقاد و استهزا بگیرند. مدتی پیش وقتی که میخواست از اعدامهای دوره دیکتاتوری پدرش دفاع کند این ادعای مسخره و مضحک را مطرح کرد که “بعضی انقلابیون سابق به من گفتند که ای کاش پدر شما ما را هم اعدام کرده بود”! بعدا یکی دو ماه پیش در یک مصاحبه با صدای آمریکا که میخواست نشان دهد که خانواده اش اساسا با تشکلهای کارگری و چپها مشکلی ندارند، بنحو باور نکردنی ای ادعا کرد که پدرش یک سوسیالیست بوده است و ایده های چپ داشته است!
تازگیها با روی کار آمدن ترامپ ظاهرا امر بر او مشتبه شده و امید تازه ای پیدا کرده است که به شیوه “رژیم چنجی” بعنوان شاه سرکار کشیده شود. و به همین دلیل ظاهرا به اصل خویش بازگشته و لحنش عوض شده است. او دیگر نقش بازی نمیکند. خودش است. او با زبان یک بچه درباری و اشراف زاده از خود راضی که مردم را “رعایا” و برده میداند و تحقیر میکند حرف میزند. به این چند جمله از یک سخنرانیش در یک جمع از سلطنت طلبان دقت کنید. او با معجونی از فارسی و انگلیسی میگوید: “آن زمان (در حکومت پدر ایشان) همه میخواستند بچه هایشان دکتر و مهندس شوند. کسی در “هیومنیتی” نبود که جواب رادیکالها چه اسلامی ها و چه مارکسیستها را وقتی که “وز وز” میکردند بدهد. (مردم) به مساجد میرفتند و “شعر و ورای” آخوندها را گوش میکردند اما وزرا که بعضی هایشان هم امشب اینجا هستند، کارشان را تبلیغ نمیکردند… (مردم) مفت گیرشان آمد ارزشش را ندانستند. … بالاخره هرکس همان حکومتی را بدست می آورد که سزاوارش است”
این لحن و این زبان برای همه ماها که دیکتاتوری سلطنتی و درباری را تجربه کرده ایم کاملا آشناست. تبختر، رضایت بیش از حد از خود، تحقیر توده کارگر و زحمتکش، همه چیز را به لطف پدر تاجدار منتسب کردن و منت سر مردم گذاشتن، و شاخ و شانه کشیدن برای کمونیستها و مارکسیستها. اینها جزئی از زبان هرروزه ساواکی ها و درباری ها در رسانه های عمومی و سراسری بود. هم اکنون هم هرکس که کمی با زبان خانواده های اشرافی و دربار سعودی و کشورهای سلطنتی دیگر آشنا باشد با این زبان و فرهنگ قطعا بخوبی آشنایی دارد.
اما ظاهرا اطراف رضا پهلوی را فقط همان وزرا و درباریهای سابق و بچه درباریهای فرشگردی گرفته اند و کسی نیست که به او بگوید جناب! خودت را گم نکن. جامعه امروز ایران جامعه چهل سال پیش و پنجاه سال پیش نیست. اولا چهل سال پیش هم این حکومت با کشتار و سرکوب به مردم تحمیل شد و مردم هیچگاه سزاوار این حکومت نبودند. همانطور که سزاوار ساواک و دیکتاوری شاه نبودند. مردم دارند حکومت اسلامی را هم مثل حکومت شاه به زباله دان می اندازند و این مردم به بازگشت حاکمیت شاهان و درباریها و اشرافیت مفتخور و از خود راضی یک روز هم رضایت نمیدهند. این جامعه ای است که کارگران و معلمان و بازنشستگان و دانشجویانش دارند “اداره شورایی” را فریاد میزنند، آزادی زندانی سیاسی، منزلت معیشت حق مسلم ماست و سرمایه دار مفت خور نمیخواهیم نمیخواهیم را فریاد میزنند. این جامعه ای است که بارها میلیونی در خیابانها فریاد مرگ بر دیکتاتور و زندانی سیاسی آزاد باید گردد و حقوقهای نجومی فلاکت عمومی را سرداده است. اینها، و برابری و آزادی کامل زن و مرد و لغو اعدام و درمان رایگان و امثال آن را مردم دارند هرروز به شکلی فریاد میزنند. و اینها همان چیزهایی است که مارکسیستها سالها گفته اند و تاکید کرده اند و به میان جامعه برده اند. دوره ای که مارکسیت ها را به زندان می انداختید و اعدام میکردید و هرچه دلتان میخواست به سوی آنها پرتاب میکردید و میگفتید خیلی وقت است گذشته است.
بله در زمان پدر و پدر بزرگ شما خیلی از مردم به مساجد سوق داده میشدند و اراجیف آخوندها را گوش میکردند. زیرا اسلام مذهب رسمی و اجباری بود و چیزی جز اراجیف آزاد نبود. کتاب خواندن ممنوع بود.عقیده آزاد نبود و عقاید پیشرو بشدت سرکوب میشد. تحزب و تشکل مطلقا آزاد نبود. نویسندگان و دانشجویان و کمونیستها و مارکسیتسها و کارگران معترض و همه آزادیخواهان به زندان انداخته میشدند و بعضا اعدام میشدند، اما مساجد و خیل آخوندها و طلبه ها و مرتجعین رنگارنگ کاملا آزاد بودند و پول میگرفتند و در رسانه های رسمی برایشان هرروز تبلیغ میشد.
جناب پهلوی! هرکس که کمی فکر داشته باشد و تعمق کند متوجه میشود که حکومت اسلامی در واقع خلف و بازمانده و محصول دوره سیاه دیکتاتوری پهلوی هاست. حکومت پهلوی فعالانه مذهب رسمی را نه فقط تبلیغ میکرد بلکه آنرا به جزئی از قوانین و آموزش اجباری تبدیل کرده بود. حوزه های اسلامی و تکایا و مساجد بسیاری در همه جا فعالانه خرافه و عقب ماندگی و بندگی و احادیث اسلامی را به درون جامعه پمپاژ میکردند. خود خانواده پهلوی و از جمله شخص رضا پهلوی سالی چند بار در معیت یک مشت آخوند درباری به زیارت اماکن اسلامی میرفتند و با پوشش وسیع رسانه ای این “شرفیابی ها” را به عنوان رویدادهای مهم به خورد مردم میدادند.
جامعه امروز ایران بهیچ وجه جامعه چهل سال و پنجاه سال پیش نیست. این جامعه را نمیتوان بار دیگر زیر سیطره شاه و سلطان و اشرافیت بی خاصیت و مفتخور اسیر کرد. امروز مردم در مبارزات و جدالها و فداکاریها و تلاشهای هرروزه خود علیه جمهوری اسلامی، بسیار و بسیار آگاهتر و متشکل تر و متحزب تر شده اند. رسانه های اجتماعی امکانات زیادی برای رشد آگاهی و اتحاد و بهم پیوستن مردم ایجاد کرده است. جدال و جنبش آزادیخواهی و حق طلبی زنان و کارگران و دانشجویان و مالباختگان و بازنشستگان به جزئی از حیات روزمره اجتماعی این جامعه تبدیل شده است. این جامعه میخواهد از شر جمهوری اسلامی خلاص شود. اما تردیدی نداشته باشید که بهیچ وجه نمیخواهد و نخواهیم گذاشت یک لحظه هم به عقب بازگردد و به حاکمیت شاه و ساواک گردن بگذارد. اگر روی کار آمدن ترامپ و امثالهم شما را دچار این توهم کرده است که میتوانید این جامعه را به عقب بازگردانید و سلطنت و دربار و شاه و ساواک را بر حیات این مردم حاکم کنید، واقعیت خیلی زود به شما خواهد فهماند که مثل امثال چلبی در عراق اشتباه مهلکی میکنید و هزینه چنین اشتباهی مطمئن باشید که کم نخواهد بود.*
(در شماره 822 نشریه انترناسیونال منتشر شده است )