ادعانامه چپ سنتی علیه منصور حکمت

ادعانامه چپ سنتی علیه منصور حکمت

پاسخی به حملات محمد نبوی از رهبری کومه له

بخش اول

نشریه جهان امروز از حزب کمونیست ایران مقاله ای دارد به قلم محمد نبوی از رهبری این حزب که به بهانه نقد پلاتفرم حکمتیستها نوشته شده است. اما در واقع نقدی است به منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری. این نوشته تحت عنوان “در بر همان پاشنه میچرخد” در واقع تلاشی است برای جمع و جور کردن کل نقدها و اختلافات این جریان با منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری با هدف نزدیک شدن به حکمتیستها بر اساس سیاستهای راست کوروش مدرسی و کنار گذاشتن منصور حکمت. در کل این نوشته یک کلمه در نقد سیاستهای راست کوروش مدرسی نیست بلکه همه جا با تایید ضمنی ﺁنها میخواهد نشان دهد که این سیاستها با سیاست منصور حکمت در مورد حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی جور در نمی ﺁید (که این حقیقتی است) اما میگوید برای رفع این مشکل باید  منصور حکمت را کنار گذاشت و نه کوروش مدرسی را. اینکه نبوی حزب حکمتیست را به دلایلی قابل فهم بدون شخص کوروش مدرسی و محفلش میخواهد٬ تغییری در هم سویی او با سیاست مدرسی نمیدهد. بحران و بن بست حزب حکمتیست (که اتفاقا یک دلیل مهم ﺁن پیشرویها و موفقیتهای حزب کمونیست کارگری است که حکمتیستها همیشه با ﺁن شدیدا خصومت میورزیدند) به محمد نبوی فرصتی داده است تا همچون برخی جریانات دیگری امثال محفل رضا مقدم و ﺁذرین بعد از سالها مهر سکوت را بشکند و به نحوی دست به عقده گشایی علیه منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری بزند. این نوشته در واقع ادامه نوشته دیگری است که چند ماه پیش در همین نشریه ازجانب هلمت احمدیان نوشته شده بود و با همان زبان ناسیونالیسم عقب مانده کرد٬ کل دلایل انشعاب سال ۱۹۹۰ از حزب کمونیست ایران را با سخت بودن شرایط ﺁن سالها در کردستان و ترک مبارزه در شرایط سخت ازجانب ما توضیح میداد و پاسخ محکمی از جانب رفقای متعددی گرفت. نوشته اخیر محمد نبوی اما با کمی درس گرفتن از نوشته قبلی تلاش کرده است به اصطلاح واقع بین تر باشد و توضیحی مثلا سیاسی در مورد جدایی ﺁن دوره بدهد. و به همین دلیل منصور حکمت را به دو دوره قبل از انشعاب و بعد از انشعاب تقسیم کرده است اما نهایتا به همانجایی ختم میشود که هلمت احمدیان رسیده است. در مورد دوره اول اعتراف میکند که منصور حکمت “خدمات شایانی به جنبش کمونیستی ایران، به کومه له و حزب کمونیست ایران و جنبش انقلابی مردم کردستان نمود” اما در مورد دوره دوم بعد از ادعاهای پوچ و نازلی در مورد “بجای عقب راندن اختناق جمهوری اسلامی٬ دامن زدن به “تصفیه حساب با رفیق بغل دستی” و “راه هزیمت را پیش رو گذاشتن” و ادعاهای کودکانه و غیر سیاسی ای از این قبیل٬ نتیجه میگیرد که منصور حکمت ” با سازماندهی انشعاب در حزب کمونیست، کومه له را در مقابل جبهه نیروهای ناسیونالیست در کردستان تضعیف کرد”! براستی نکات و ادعاهایی که نبوی در این رابطه مطرح میکند ﺁنچنان سطحی و نازل است که باور کردنی نیست. من شخصا تا کنون با رفقای رهبری کومه له در این رابطه رودر رو بحثی نکرده بودم٬ و حقیقتا فکر نمیکردم که اینچنین تبیینهای پیش پا افتاده ای از یک اختلاف سیاسی در راس این جریان وجود داشته باشد که گویا منصور حکمت به جای اینکه سرکوب جمهوری اسلامی را مسبب عقب ماندن حزب از سازماندهی کارگران بداند٬ ناسیونالیسم درون صفوف کومه له را علت میدانست٬ یا رفیق بغل دستی را بر علیه رفیق بغل دستی تحریک میکرد و امثال اینها. این نوع تبیین ها و امثال ﺁنچه هلمت احمدیان گفته بود را از دره بگها و طالبانی ها و ناسیونالیستهای توق و عقب مانده کردستان شنیده بودیم اما از زبان رهبری کومه له ﺁنهم بیش از بیست سال که از این جریان میگذارد و اختلافات سیاسی بروشنی روز خودرا نشان داده است٬ فقط جای تاسف است. ﺁنچه نبوی اینجا “رفیق بغل دستی” میخواند منظورش مهتدی و جریان راست و ناسیونالیست طرفدار عبدالله مهتدی و اتحادیه میهنی است که همان زمان هم به نازل ترین شیوه ها بجای بحث سیاسی استفاه میکردند. و متاسفانه نبوی در همان چارچوب دارد بعد از بیست و چند سال حرف میزند. و بویژه این بسیار جالب توجه است که گفته میشود منصور حکمت کومه له و حزب کمونیست ایران را در برابر ناسیونالیستها تضعیف کرده است!  این حکم نشان میدهد که کل ادعاهای نبوی تا چه حد  بی محتوا و به دور از حقیقت و من در ﺁوردی است. کسانی که خود در کنار عبدلله مهتدی قرار گرفتند که همان زمان پرچم ناسیونالیسم کرد را بلند کرده بود و علنا و ﺁشکارا پلاتفرمی برای سازش و همراهی و اتحاد با طالبانی و اتحادیه میهنی و جریانات ناسیونالیست کردستان عراق را میخواست به سیاست حزب تبدیل کند٬ و کسانی که سالهای سال همین عبدالله مهتدی با همین مواضع رهبر حزبشان بود٬ معلوم نیست با این تحریف واقعیات که منصور حکمت کومه له را در برابر ناسیونالیستها تضعیف کرد به چه میخواهند برسند.

واقعا ﺁیا قرار است این نوع نوشته ها چیزی را روشن کند یا کسی را قانع کند یا قرار است حرفی باشد برای خالی نبودن عریضه بعد از بیست و چند سال؟ این درست است که چندین سال از ﺁن تاریخ گذشته است اما اسناد ﺁن زمان و ﺁن اختلافات خوشبختانه مکتوب است و علنا منتشر شده و هرکس میتواند برود و بخواند و بفهمد که درست جایی که بحث بر سر ناسیونالیسم است و درست جایی که منصور حکمت پرچم کمونیسم و طبقه کارگر را در مقابل ناسیونالیسم بلند کرده است٬ چگونه کسانی که بیست سال سکوت کرده اند امروز دهانشان را باز میکنند تا تنها جعل و تحریف را به مخاطبین خود ارائه دهند. بعلاوه محمد نبوی اگر تمام ﺁرشیو حزبش را طی دوره های بعد هم جستجو کند چهار صفحه نوشته در نقد ناسیونالیسم کرد پیدا نمیکند و این همان منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری است که ناسیونالیسم درون صفوف کومه له را  مورد تعرض قرار میدهد و به منزوی شدن ﺁن کمک میکند و ﺁنرا ناچار میکند که تحت نام “کومه له زحمتکشان” صفوف این جریان را ترک کند.

بازگشت به این تاریخ بعد از این همه سال برای رهبری حکا٬ جدا از تلاش برای تاثیر گذاری بر صفوف حزب حکمتیست٬ درعین حال تلاشی برای جبران مافات است. تلاشی برای جبران بیست و چند سال پاسخ نداشتن در برابر بحثهای سیاسی ماست. روشن است که در سال ۱۹۹۰ که بحثها بطور زنده جریان داشت نمیشد این نوع تبیینهای ﺁبکی و عقب مانده را به کسی تحویل داد. حداقل نمیشد اینهارا روی کاغذ ﺁورد. اما امروز گویا بحران محفل کوروش مدرسی و تناقضات ﺁن٬ و شاید از نظر اینها بی خبری نسلی که بعد تر پا به میدان مبارزه گذاشته و از این جریانات خبر ندارد٬ امکان میدهد که به این گرایشات و تفسیر و توضیحات٬ رسمیت داد. بهر حال بهر دلیلی که این رفقا به این نوع بحثها و توضیحات روی ﺁورده باشند٬ باید به ﺁنها گفت که این یک اشتباه محاسبه بسیار زیان ﺁور است. زیرا هر وقت لازم شود انسان میتواند کل بحثها و گیج زدنها و لکنتها و اظهارات ضد و نقیض مخالفین منصور حکمت در ﺁن زمان را سیاه روی سفید یک بار دیگر جلوی چشم همه بگذارد تا معلوم شود کل ادعاهای کنونی محمد نبوی در مورد ﺁن تاریخ پوچ و کذب محض است و ساده ترین ﺁدم سیاسی که از جریانات سیاسی ذره ای شناخت داشته باشد٬ را قانع نمیکند. محمد نبوی و هلمت احمدیان متوجه نیستند که از سنگر بسیار انحرافی و در عین حال بسیار ضعیف و غیر قابل دفاعی دارند دست به تعرض به منصور حکمت میزنند.

منصور حکمت حق داشت

ما برای دفاع از سیاستهای منصور حکمت فقط اسناد ﺁن دوره را در اختیار نداریم. حقایق و رویدادهای بعدی نیز همگی گویای اینست که ما حق داشتیم و منصور حکمت حق داشت که پای خودرا از ﺁن حزب  بیرون گذاشت. و گرنه میبایست مدام با کسانی که مثل محمد نبوی که نه فقط از ناسیونالیستها دفاع میکردند٬ بلکه بعد از اینهمه سال تازه کل فعالیتهای بسیار شایان حزب کمونیست کارگری را “هیاهو و جنال” میخوانند٬ برای هر حرکتی روزها و ساعتها به بحث و جدل بپردازد. تا نشان دهد که لازم است و میشود از قربانیان سنگسار دفاع کرد و جمهوری اسلامی را به زانو در ﺁورد. میشود و باید دوم خردادیها را منزوی کرد و به شکست کشاند٬ میشود از کارگر شرکت نفت و هفت تپه و شرکت واحد و غیره فعالانه دفاع کرد و کارگران جهان را به حمایت از ﺁنها کشاند. میشود کنفرانس ﺁی ال او را به صحنه محاکمه جمهوری اسلامی تبدیل کرد و میشود در دفاع از پناهندگان کارهای بزرگی کرد. و نه فقط میشود در سطح جهان منشاء  اثر بود٬ بلکه میشود دروسط صحنه سیاسی ایران و حتی در کارخانه های تهران و کردستان و شیراز و سنندج و سقز حضور فعال داشت. و هزاران میشود دیگر که حتی امروز دشمنان حزب کمونیست کارگری هم به پیشرویهای حزب در این زمینه ها اذعان میکنند. و کسانی که ادعای “کارگر کارگری” میکردند و میکنند ناچار میشوند موجودیت قدرتمند حزب کمونیست کارگری در جنبش کارگری را به زبانهای مختلف برسمیت بشناسند. منصور حکمت میدانست که علاوه بر امثال عبدالله مهتدی و ایلخانی زاده و غیره٬ کسانی در رهبری حزب کمونیست ایران و کومه له هستند که این نوع فعالیتهای سیاسی برایشان “هو و جنجال” است. و نشستن در پشت یک کوه در کردستان یا حتی خانه و اردوگاهی در یک شهر کردستان عراق٬ حتی اگر به قیمت سکوت در برابر سرکوب کارگران و تشکلهای زنان و کشتار کمونیستها و سرکوب شوراهای مردم جلوی چشمشان توسط دولت عراق یا ناسیونالیستهای کرد هم تمام شود٬ ارزش و تقدس دارد. منصور حکمت میدانست و گفت که حزب کمونیستی برای مبارزه در میان کارگران و زنان کردستان نیازی به ﺁوانس دادن به بورژوازی حاکم عراق و ناسیونالیستهای کرد و سکوت کردن در برابر ﺁنها ندارد. اما دوستان ما هنوز هم متوجه ﺁنچه اتفاق افتاد نیستند و یا وانمود میکنند که نمیدانند چه اتفاقاتی بعد از ﺁن افتاد که برای یک کمونیست قابل دفاع نیست.

این دو نوشته اخیر از رهبری کومه له و بویژه نکاتی که در مورد فضای انقلابی جامعه و بحثهای حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه طرح میکنند در واقع کیفرخواست و ادعانامه چپ سنتی علیه منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری است. شاید این رفقا فکر کرده اند سازمانشان برای دست یافتن به ﺁنچه “قطب چپ” مینامد و قرار است با جریاناتی امثال راه کارگر و توفان و رنجبران و امثال اینها تشکیل دهد٬ به فاصله گذاری جدی تر با حزب کمونیست کارگری و کیفرخواست اینچینی علیه منصور حکمت نیاز دارد. منصور حکمتی که خواب ﺁرام پوپولیستها و حاشیه نشینها و حاشیه ﺁرام گروه فشار ماندن و اپوزیسیون گرایی را مخدوش کرده است٬ ﺁنها را از لذت و احترام و خلسه کارگر کارگر کردن و از دخالت در سیاست احتراز کردن محروم کرده است٬ به میوه ممنوعه “قدرت سیاسی” دست برده است٬ و مذهب توده ها و ناسیونالیسم و مقدسات ملی را به مصاف طلبیده است. منصور حکمتی که تابوی “صف مستقل کارگر” را که حتی وسط خیزش میلیونی مردم هم میشود از ﺁن برای کاری نکردن استفاده کرد٬ شکسته است. واقعا این بسیار جالب است که محمد نبوی در این نوشته از حزب کمونیست کارگری برای انقلابی خواندن فضای جامعه “بدون صف مستقل کارگری” انتقاد کرده است! یعنی از نظر اینها حتی سخن از وجود فضای انقلابی در جامعه هم بدون صف مستقل کارگران امکان پذیر نیست! نمیدانم چگونه اینها میتوانند انقلاب مصرو تونس و لیبی و دیکر کشورهای منطقه را انقلاب بخوانند. همین مواضع است که باعث گیج زدن این دوستان در جریان خیزش میلیونی و انقلابی مردم در سال ۸۸ میشود٬ بجای دخالت کردن و به کارگران و مردم خط و جهت دادن و شعار و پلاتفرم و استراتژی داشتن٬ وسط التهاب عظیم اجتماعی مدتها میمانند که این جنبش عظیم را چه بنامند. تازه بعد از شش ماه بطور متناوب از کلمات “خیزش” و حرکت عظیم مردم و اینها حرف میزنند. معلوم نیست چپی که بنا به تعریف رسالتش این بوده است که انقلابی را رهبری کند٬ اما وقتی مردم به خیابان میریزند نمیداند به ﺁنها چه بگوید٬ به چه دردی میخورد و چگونه میخواهد بقول خودش “انقلاب کارگری” را رهبری کند و چه دلیلی دارد که حتی اگر انقلابی کارگری به جریان بیفتد این رسالت از جانب جامعه به او سپرده شود. بهررو اکنون با عقب رانده شدن انقلاب سال ۸۸ است که دوباره سر بلند کردن گرایش چپ سنتی و بازگشتی به همان سنگر سابق را شاهد هستیم.ﺁری براستی این چپ حق دارد از منصور حکمت اعلام برائت کند.

اما متوسل شدن به پرچم های عقب مانده٬ کسی را بجای مناسبی نمیرساند. این حکم بویژه در شرایط متحول کنونی در ایران و جهان و به جریان افتادن جنبش های بسیار مدرن و پیشرو بیش از همیشه صادق است. اگر درسی ازبحران حزب حکمتیست و کوروش مدرسی میشود گرفت همین است که توسل به تابوهای چپ سنتی در شرایط کنونی جامعه ایران و با توجه به حضور فعال حزب کونیست کارگری در صحنه سیاست٬ تنها نتیجه گریزناپذیرش از راست سر در ﺁوردن و مقابل مردم ایستادن و بن بست و شکست است. امیدوارم رفقا محمد نبوی و هلمت احمدیان و بقیه این دوستان نیز بطور جدی تری همین تجربه را منصفانه و واقع بینانه تر مرور و ارزیابی کنند تا مطمئن شوند که قطعا به همین نتیجه ای که ما گفته ایم و میگوییم خواهند رسید.*