مقابله با محور روس و چین و پریشانحالی چپ ضد امپریالیست

مقابله با محور روس و چین و پریشانحالی چپ ضد امپریالیست

بخش دوم

نوشته دوم حسین مرادبیگی (حمه سور) تحت عنوان “حزب کمونیست کارگری و خط آمریکا” واقعا جواب لازم ندارد. زیرا هیچ حرف تازه ای ندارد و به هیچ کدام از سوالاتی که ما جلوی او قرار دادیم جواب نمیدهد فقط لج بازی میکند. او میگوید “در آوردن نقل قول از حمید تقوایی بی دقتی کردم (بی دقتی!؟)” تا خودرا از زیر یک پوزش صریح و روشن بخاطر توهینهایی که به رهبری حزب کمونیست کارگری کرده بود خلاص کند. و تازه همین قدر از عقب نشینی هم از ایشان جای تعجب دارد. او تمام تحریفات و جعلیات قبلیش در مورد حمایت ما از سیاست آمریکا را نیز بدون استدلال یا باهمان استدلالهای بی پایه و کودکانه قبلی تکرار میکند و طبق معمول این جریان یک مشت چاشنی جعلی هخا و آمریکا و الاهواز و موسوی و کروبی هم به آن اضافه میکند. به کسی که تصمیم گرفته است جای خالی کوروش مدرسی و قلمزنان معلوم الحالی چون فتاحی و حاج محمدی را در حزبش پر  کند و سیاستهای شکست خورده گذشته را نمایندگی کند و از سرنوشت آنها درسی نگرفته، و با منطق جنبش ضد امپریالیستی قرن گذشته با ما بحث میکند، فقط باید تقویم را نشان داد و زمان را گوشزد کرد و برخی رویدادها را یادآوری نمود شاید از خواب بیدار شود.

حمه سور متوجه نیست که ایراد سیاست و خط کوروش مدرسی این نبود کمیته کمونیستی را فراخوان داد و عملا انحلال حزب خودش را در دستور گذاشت و رفت. بلکه او جایی ایستاد و از موضعی دفاع کرد که ناچار بود بر هر نوع آزادیخواهی و هر حرکت چپ و رادیکال و مردمی و هر نوع تشکل پیشرو و چپ خط بطلان بکشد. مردم در خیابانهای تهران فریاد مرگ بر دیکتاتور سر میدادند او آنها را با نیروهای فاشیست هیتلری و حزب اللهی های لبنان مقایسه میکرد. برای اول بار درتاریخ جریانی پیدا شد که به نام کمونیسم به مردمی که میخواستند از دیکتاتوری و خفقان و سرکوب خلاص شوند با تحقیر و توهین میگفت خر نشوید و به خانه هایتان برگردید! این خط راهی جز شکست را مقابل مردم نمیگذاشت و به همین دلیل راهی جز شکست و انحلال را مقابل خود نداشت و ندارد. کمونیستها همیشه در هرجدالی آن بخشی از جامعه را نمایندگی میکنند که هرچند هم احیانا ضعیف و کوچک، از انسانیت و آزادی و برابری دفاع میکند. اما امروز کسانی پیدا شده اند که بنام کمونیسم مدام نماینده و پژواک دهنده صدای بخش ارتجاعی هر کشاکشی هستند. “انقلاب نیست”، “سرنگونی طلبی نیست”، “کارگر نیست”. “آزادیخواهی نیست”، “همه طرفدار موسوی و کروبی یا احمدی نژاد هستند”. و امروز میگوید در سوریه “همه طرفدار دستجات مسلح اسلامی و وابسته به ناتو و غرب هستند”. “با سرنگونی اسد اوضاع بدتر میشود”. این خط مطلقا هیچ سنخیتی با کارگر و کمونیسم و مارکس ندارد. اگر در یک کشاکش اجتماعی حتی یک سنگر و خاکریز وجود دارد که دارد از انسانیت و برابری و آزادیخواهی دفاع میکند، کمونیستها باید صدای آنرا منعکس کنند، راه پیروزی آنرا نشان دهند، خواستها و امیال آنرا بازتاب دهند و مردم را به پیوستن به آن فراخوان دهند. ندا آقا سلطان و جوانان تشنه آزادی و همه مردمی که با شوق خلاص شدن از شر جمهوری کثیف اسلامی پا به میدان گذاردند را ما باید نمایندگی میکردیم. نه اینکه آنها را سیاهی لشکر یک جناح کپک زده و ارتجاعی حکومت قلمداد کنیم و بعد برایشان آیه یاس و شکست بخوانیم. این کار را ارتجاع به خوبی دارد انجام میدهد. ما باید کاری میکردیم که مارکس دقیقا در مورد کمون پاریس کرد. او بیش از هر تحلیل گر بورژوایی میفهمید که احتمال شکست کمون پاریس زیاد است اما حتی یک بار مبلغ یاس و شکست آن نشد. بلکه نقطه قوتها را برجسته کرد، نقطه ضعفها را گفت و راه برطرف کردنش را هم نشان داد و ارتجاع را مورد تعرض قرار داد و کموناردها و خواستها و اهداف و نیاتشان را ستود.  این دقیقا سیاست و خطی است که ما در برخورد با انقلاب 88 و همچنین انقلابات منطقه در پیش بردیم و به پیش میبریم. جریان راست کوروش مدرسی برعکس در اوج جنبش و خیزش توده ای سال 88 که در آن هرروز مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور و موسوی بهانه است و کل نظام نشانه است” سر داده میشد و حماسه های عظیمی توسط مردم آزادیخواه در مقابل ارتجاع خونخوار حاکم جریان مییافت، میگفت در ایران هیچ حرکت آزادیخواهانه ای وجود ندارد، هیچ حرکت سرنگونی طلبی وجود ندارد. همه اینها هم تحت عنوان واقع بینی و نمایندگی طبقه کارگر و امثال اینها صورت میگرفت. با عقب رانده شدن انقلاب 88 نیز عربده “دیدید گفتیم” این جماعت گوشها را کر میکرد. شکست این خط وقتی قطعی شد که انقلابات مصر و تونس و کل منطقه به جریان افتاد و این جریان آنچنان در تناقض و زیر فشار قرار گرفت که راهی جز عقب نشینی به خانه صفر یعنی انحلال کامل مقابل خود نداشت. اینجا بود که اعلام کرد باید برویم و خودمان را منحل کنیم. کمیته کمونیستی” هم فقط برای خالی نبودن عریضه بود. هدف همان رفتن و نشستن بود.  تازه اینجا بود که صدای امثال حمه سور در آمد که چرا ما باید حزبمان را منحل کنیم و بگوییم ما کارگری و کمونیستی نیستم و امثال اینها. و نهایتا کوروش مدرسی و شرکا در انزوا قرار گرفتند و ناچار شدند این جریان را ترک کنند.

حقیقت اینست که این خط در مقابل واقعیات سرسخت زمینی شکست خورد اما در درون حزب حکمتیست امثال حمه سور و شاید کسان دیگری نفهمیدند چه اتقافی افتاده است. این خط هنوز در درون این جریان بطور همه جانبه نقد نشده است و کاملا کنار زده نشده است. و به همین دلیل است که امثال حمه سور دارند از همان دریچه دنیا را نگاه میکنند. و به همین دلیل باید گفت این بدون هیچ تردیدی راهی به ناکجا آباد است.

دفاع از ارتجاع روسیه و چین

در این نوشته دوم حمه سور عیان و آشکار مدافع ارتجاع روسیه و چین شده است و این کار برای او قبحی هم ندارد. او در جواب ما که میگوییم روسیه و چین دارند از هر دیکتاتور خونخوار و مرتجعی نظیر جمهوری اسلامی و بشار اسد و قذافی و امثالهم دفاع میکنند و کشتار مردم را مورد حمایت قرار میدهند حمه سور میگوید:” این تحلیل واقعی نیست، روسیه و چین این وزن را در رقابت با برتری طلبی آمریکا و دیگر دول غرب و متحدین منطقه ای و جهانی آنان ندارند” و “نیروی برتر و فائقه در منطقه و در جهان اکنون آمریکا و ناتو و متحدین منطقه ای آنان هستند”، (تضاد اساسی و عمده!)، چین نیروی نظامی ای در سوریه ندارد، روسیه چند بار گفته است که با کنار رفتن مسالمت آمیز اسد مشکلی ندارد” و  حق وتوی چین و روسیه به نفع مردم است چون جلوی تهاجم نظامی آمریکا را میگیرند! (فقط همین دفاع از پوتین و مافیای حاکم چین را در کلکسیون شاهکارهای راستشان کم داشتند!)

با این دفاع شفاف و بدرجاتی اغراق شده از قدرتهای مافیائی روسیه و چین، هرکس میتواند بفهمد که چپ ضد امپریالیست چه معجونی است و چگونه به راحتی میتواند به حامی بی جیره و مواجب هر ارتجاع بورژوایی تبدیل شود. حمه سور خوشحال است که من او را درطیف چپ ضد امپریالیست قرار داده ام. و این قابل پیش بینی بود. زیرا در دوران هپروت زندگی میکند. متوجه نیست که همانگونه که در نوشته قبلی نوشتم جنبش ضد امپریالیستی اگر هم زمانی به تعابیری چیزی مترقی و مثبت در خود داشت، امروز یک جنبش تماما ارتجاعی است. پرچمدارانش خمینی و بن لادن هستند. ستون فقراتش ارتجاع و تروریسم اسلامی است. و جناح چپش در ایران حزب توده و اکثریت است. در کشورهای دیگر هم ما امثال اس دبلیو پی و شرکایشان را داریم که صراحتا از طالبان و القاعده دفاع میکنند. برچسبها و فحشهایش به مخالفین هم حمایت از سیاست آمریکا (طاغوت!) و پنتاگون و سلطنت طلبان و امثال همین هایی است  که حمه سور و هم نظرانش مدام به سوی ما پرتاب میکنند. و همه اینها هم به بهانه ضدیت با آمریکا و غرب و ناتو صورت میگیرد. فقط برای کسی که در لجنزار “ضد امپریالیسم” غرق شده باشد این بدیهیات تاریخ امروز قابل فهم نیست. و دنیا را با “تضاد عمده و اساسی” و اینکه امپریالیسم غرب همه کاره است و روسیه و چین نقش تعیین کننده ندارند” و خوب است که حق وتو داشته باشند و از این قبیل، میفهمد. فقط کسی که این ضد امپریالیسم ارتجاعی چشمش را بسته باشد میتواند بدون هیچ قباحتی از نیروهای ضد انسان و مافیائی ای مثل حکومت پوتین و مدودوف که صراحتا از کشتار دهها هزار زن و مرد و کودک سوری و لیبیایی و ارتجاع اسلامی در ایران فعالانه حمایت میکنند، دفاع کند. حمه سور رفته است و آرشیو رسانه های روسی و چینی را نگاه کرده است و میگوید “روسیه و چین حمله نظامی آمریکا و بریتانیا به عراق را در سال 2003 محکوم کردند، تقوایی آنها را در چه خانه ای قرار میدهد؟ بهتر بود موافق حمله نظامی به عراق باشند؟ روسیه چند سال قبل میخواست دیکتاتور گرجستان را سرنگون کند، آمریکا و ناتو مانع شدند. از نظر تقوایی روسیه به “نفع انقلاب” وارد شد، یا آمریکا و ناتو علیه “انقلاب” موضع گرفتند؟” (خدای من!!) آخر دوست عزیز! انقلاب پیشکش! خیلی ذهن پیچیده ای میخواهد که انسان این محور ارتجاع ضد انسانی را ببیند و محکوم کند؟ خیلی سخت است که بفهمید امروز سال 2003 نیست؟ به همین دلایلی که شما میفرمایید، ما در سال 2003 روسیه را محکوم نکردیم و آمریکا را محکوم کردیم. اما (به این “اما” دقت کنید تا این معادله پیچیده را متوجه شوید) اما چون روسیه در سال 2012 و 2011 و بعد و قبلش از ارتجاع اسلامی در ایران و از بشار اسد و کشتار مردم سوریه دفاع و حمایت میکند و چون جناب وزیرامور خارجه این کشور میگوید آن دهها هزار نفری که در سوریه کشته شدند همه تروریست هستند، و چون روسیه و چین از حق وتوغیره و غیره بعنوان حفاظی برای جمهوری اسلامی و امثالهم استفاده میکند، ما میگوییم امروز این قدرت کثافت و مرتجع و ضد انسان را باید محکوم کرد و افشا کرد حتی اگر بقول شما”نیروی فائقه و برتر” و اول در جهان نباشند. و به همین دلیل که ما یک معجزاتی را در سیاست یاد گرفته ایم که میشود هم آمریکا و هم روسیه و چین را همزمان محکوم و افشا کرد این دو کار را با هم انجام میدهیم و جنایات هردو را آنجا که جنایت میکنند بعنوان قطبهای ارتجاع بورژوازی جهانی افشا میکنیم و قطعنامه و بیانیه و نوشته های بسیار متعددی در این زمینه داریم (که  ظاهرا شما چشمتان آنها را اصلا نمی بیند). حالی شدید؟ در ضمن یادآوری کنیم که مارکس و انگلس در قرن نوزده روسیه تزاری را محور ارتجاع جهانی مینامیدند. فکر میکنید به این دلیل چشمشان را بر جنایات امپراتوریهای انگلیس و اسپانیا و آلمان در مستعمرات و در کشورهای متروپول بسته بودند و از آن ها حمایت میکردند؟ واقعا انسان میماند که بعد از یک عمر فعالیت سیاسی، این سوالها و بحثهای کودکانه و سطحی چیست که دارد از ذهن کسی تراوش میکند. حمه سور جایی ایستاده است که دفاع بردار نیست و ناچار است بندبازی کند و دچارلکنت سیاسی شود و از این شاخ و به این شاخ بپرد و سر اخر هم حرفی برای گفتن نداشته باشد.

حمله نظامی ناتو و انقلاب

حمه سور یک “جمله” از حمید تقوایی گیر آورده است و مدام آنرا بریده از متن تکرار میکند و تصور میکند این جمله طلایی تمام بی منطقی هایش را می پوشاند. او مینویسد “وقتی تقوایی میگوید “فشار انقلاب”، ناتو را ناچار از دخالت نظامی در لیبی کرد، دارد میگوید، اگر مردم در ایران “انقلاب راه بیاندازند” ناتو را ناچار از دخالت نظامی میکنند و این دخالت به هر دلیل و بهانه ای ازنظر او به “نفع انقلاب” تمام میشود!”

واقعا این یک چشم بندی است. حمید تقوایی میگوید در لیبی ناتو زیر فشار انقلاب دخالت کرد جناب حمه سور این را تعمیم میدهد که گویا ما میگوییم در ایران هم مردم ناتو را ناچار به دخالت نظامی میکنند! برای کسی مثل حمه سور سخت است بفهمد بین دخالت نظامی آمریکا در عراق و سرنگون کردن صدام حسین، با دخالت نظامی ناتو در لیبی و سرنگون کردن قذافی یک تفاوت جدی وجود دارد. سرنگون کردن صدام هدف اصلی سیاست نظم نوینی بوش بود. در عراق نه انقلابی در جریان بود و نه اتفاق خاصی افتاده بود که دخالت ناتو را الزامی کند. غرب و مشخصا دولت دست راستی بوش در آمریکا با همدستی تونی بلر و  بقیه، به دلیل سیاستهای نظم نوینی اش تصمیم گرفت با بهانه سلاحهای کشتار جمعی، به آن کشور حمله کند و صدام حسین را به زیر بکشد. و این حمله و سرنگون کردن صدام جزئی از استراتژی جهانی نظم نوین بود که قرار بود یک سلسله تهاجمات دیگر را در پی داشته باشد. که البته “نظم نوین” در باتلاق عراق زمین گیر شد و کلا شکست خورد. اما یا یآیا در لیبی هم اوضاع به همین صورت بود؟ آیا غرب به دنبال بهانه ای برای سرنگون کردن قذافی بود؟ کسی که نمیفهمد که قذافی با سیاستهایی که دو سه سال قبل از آن در نزدیکی به غرب در پیش گرفته بود به یکی از حکومتهای مورد حمایت غرب تبدیل شده بود، واقعا از سیاست دنیا چیزی متوجه نشده است. درست شش ماه پیش از سرنگونی قذافی، داشتند در انگلستان و فرانسه و کشورهای دیگری اروپایی زیر پایش فرش قرمز پهن میکردند. تونی بلر به دیدارش رفته بود و ستایشش میکرد، سارکوزی او را در آغوش میگرفت. با پولهای نفتش میخواستند بحران های بانکی شان را حل کنند. و این تنها و تنها انقلاب مردم لیبی بود که کل این نقشه ها را بهم زد . ونهایتا با محاصره بن قازی و فشارهای مختلف ناچار شدند در لیبی دخالت نظامی کنند. اینکه پشت این دخالت نظامی چه سیاستهایی را میخواستند و میخواهند در لیبی پیاده کنند همان را باید گفت و افشا کرد و جلوی چشم مردم گذاشت. کاری که ما کرده ایم و میکنیم. اما ما دخالت نظامی ناتو هنگام محاصره نظامی بن قازی توسط ارتش قذافی را محکوم نکردیم. زیرا این دخالت نظامی مستقیما علیه مردم نبود بلکه برعکس با هر هدفی که صورت گرفت، مانع قتل عام فوری صدها هزارتن از ساکنین این شهر و شهرهای دیگر شد. کسی که در آن زمان به بهانه سیاستها و نیت و اهداف بعدی سیاستگزاران ناتو، شکستن محاصره بن قازی توسط ناتو را محکوم میکرد نشان میداد که برای جان این صدها هزار نفر از مردم ذره ای ارزش قائل نیست و فرمولهای سیاسیش برایش اهمیت بیشتری دارد. کاری که میابیست انجام میشد و باید انجام شود اینست که مردم و نیروهای مترقی نگذارند غرب از این تعرض برای دخالتگریهای بعدی و ساستهای ارتجاعی اش استفاده کند. و این بستگی به نیرو و قدرت و روشنی و رادیکالیسم نیروهایی دارد که صحنه سیاسی لیبی را شکل میدهند. این فقط نادانی و پادرهوایی محض است که کسی فکر کند کمونیسم و رادیکالیسم یعنی اینکه شما هرچه را از جانب قدرتهای بورژوایی غربی صورت گرفت باید محکوم کنید. (البته حمه سور همانطور که دیدیم از روسیه و چین با دست و دل بازی حمایت میکند) مگر شما وقتی سازمان ملل گزارشی یا قطعنامه ای علیه نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی میدهد و اعدام و شکنجه و و زندانی کردنها را افشا میکند، آنرا محکوم میکنید؟ و یا فکر میکنید آن گزارشها و قطعنامه ها تنها و تنها با نیت خیر نمایندگان دولتهای بورژوایی صورت میگیرد و فقط حمله نظامی است که خباثت پشتش خوابیده است؟ حقیقت اینست که دولتهای بورژوایی هرچه انجام میدهند بلا استثنا در جهت مصالح سیاسی و نظامی و اقتصادی خودشان و طبقه شان است. و در عین حال خیلی جاها اقدامات و سیاستهایی توسط مردم به آنها تحمیل میشود و آنجا هم بنا به مصالح خود تصمیم میگیرند که مثلا به نفع مردم قدمی بردارند و چهره خودرا مقبول نشان دهند و به همین دلیل ما بر خلاف حمه سور از سیاست هیچ دولتی (چه غربی و چه روسی و چینی و شرقی) در هیچ زمانی دفاع و یا حمایت نکرده و نمیکنیم.  

 آیا در ایران هم اوضاع بدین گونه پیش خوهد رفت؟ روشن است که پیش بینی اوضاع آینده نامعلوم ایران امکان پذیر نیست. اما ایران از جنبه های بسیاری با لیبی و کشورهای دیگر منطقه اساسا متفاوت است و چپ و رادیکالیسم فرموله ترو بسیار قوی تر است و جریانات شکست طلب راست بسیار حاشیه ای و بی تاثیر هستند و کل جبهه راست دچار بن بستها و معضلات جدی ای است و در نتیجه بعید است که اوضاع به آن شکل پیش رود.

و در پایان

حمه سور چند صفحه هم در مورد “انقلاب همگانی” افاضه فرموده است. او میگوید “بزعم تقوایی، سرنگونی، انقلاب مورد نظر او با به خیابان آمدن مردم راه می افتد، همه با هم در آن شرکت میکنند و همه با هم یک هدف مشترک را دارند تعقیب میکنند، آنهم سرنگونی دیکتاتور است! در مصر دولت مبارک و فردا در ایران خامنه ای! متأسفانه این درس را که همه با همی در کار نیست خیلی ها از جمله تقوایی با انقلاب 57 یاد نگرفتند و روی همان ریل آمده اند. اکنون دیگر توهم آن دوره نیست، اگر در مورد آن دوره نیز با اغماض بگوئیم توهم، اکنون توجیهی شده است برای افتادن دنبال این یا آن جنبش بورژوائی و کشاندن کارگر و زحمتکش پشت آن”

واقعا دریغ از یک جو تعقل و فکر! گویا انقلاب “با به خیابان آمدن مردم” راه نمی افتد و این حمید تقوایی است که از انقلاب 57 درس نگرفته است! در تجربیات تاریخی کم ندیده ایم که این نوع منزه طلبی ها چقدر پوچ و ضد کارگری و ضد کمونیستی است. و گرنه هر آدم عاقلی درک میکند که انقلابی تاکنون در دنیا به جریان نیفتاده است که همگانی نباشد. بگذارید چون ایشان خودش را “حکمتیست”  و پیرو منصور حکمت میخواند یک پاراگراف از منصور حکمت در مورد انقلاب همگانی بیاوریم و این نوشته را تمام کنیم. منصور حکمت سالها پیش در پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران اینطور میگوید: “… من میگویم اگر جنبشی همگانی نشود انقلابی نمیشود. نمیشود یک جنبشِ صِرفِ طبقه کارگر داشته باشیم و اوضاع جامعه انقلابی بشود. به درجه‌ای اوضاع جامعه انقلابی میشود که جنبش طبقه کارگر بتواند خواسته‌هایی را مطرح کند که توده عظیم اهالی را به میدان بکشد. به این معنی اگر خواست مشترک پیدا نشود و حرف مشترک پیدا نشود، شعار مشترک علیه وضعیت معینی پیدا نشود، به همان درجه شرایط بحرانی و دچار تضاد و کشمکش میشود، بدون اینکه انقلابی بشود… من فکر میکنم این همگانی شدن را شاید زیادی رد میکنیم. بنظر من میتواند در مورد آینده درازمدت‌تری همگانی هم بشود، روی خواست سرنگونی جمهوری اسلامی، روی خواست دمکراسی، یا روی خواست آزادی زندانیان سیاسی و غیره، اینها شعارهایی است که میتواند عده زیادی را ببرد زیر یک پرچم..” می بینید که نه فقط از نظر حمید تقوایی بلکه از نظر منصور حکمت هم انقلاب با به میدان آمدن بخشهای مختلفی از مردم و بطور همگانی براه می افتد.

بهرحال هرچه نوشته ها و اظهار نظرهای این جناب را بیشتر میخوانیم بیشتر متوجه میشویم که افاضات کسی است که در جای ناجوری ایستاده است و برای توجیه موضع خود ناچار است حرفهای بی سروته به هم ببافد. 18 سپتامبر 2012